نقاشی های کاسپاردیوید فریدریش مرا به تفکر و ترس فرومی برد.ترسی عجیب در عین حال تفکر.او از مکتب درسدن المان بود و از غولهای نقاشی رمانتیسیسم.نقاشی های او سمبولیک هم هست.دریا سمبل مرگ است.ماه سمبل مسیحیت و سنگهای اطراف دریا عقیده و ایمان.در مواجهه با دنیای مرگ دریاها سنگ ایمان پایدار است و نشانه ی بی مرگی.طبیعت و خدا در نقاشی او یکسان است.طبع مالیخولیایی داشت.با مرگ از کودکی اشنا بود.مرگ مادر و خواهرش با بیماری و مرگ برادرش در دریاچه ی یخ.
تخیل
تخیل، به عنوان عالیترین شکل توانایی ذهن، در این دوره جایگاهی بسیار والا یافت. این امر در تضاد واضحی با مباحثات سنتی و نظریاتی بود که در آنها منطق، از جایگاهی والا برخوردار بود. پیروان سبک رومانتیک تمایل داشتند که تخیل را به عنوان قدرت مطلق شکل دهی و خلاقیت و نزدیکترین توانایی انسان به نیروهای طبیعت و حتی خداوند، معنا و ارایه کنند. این قدرتی پر جنب و جوش و پویا و با کاربردهای متعدد بود، نه بی اراده و منفعل.
تخیل نیروی ذهنی اولیه و اصلی برای خلق هر اثر هنری است و در مقیاس وسیعتر، این نیروی ذهنی به انسانها کمک میکند تا واقعیت را شکل داده و تعریف کنند. به گفته وردورث، ما نه تنها جهان اطراف خود را درک میکنیم، بلکه در بعضی مواقع، آنرا خلق میکنیم. با بهم پیوستن منطق و احساس، که کولریج آنرا با اصطلاح پارادوکسی "درک شهودی، عقلانی" تعریف میکند، تخیل به عنوان نیرویی ستوده شده است که میتواند انسانها را قادر به تطبیق و آشتی دادن تفاوتها و تضادها کرده و به عنوان عامل ترکیب کننده، شناخته شود. تلفیق و در کنار هم قرار دادن متضادها، ایده اصلی و مرکزی رومانتیسم است.در آخر باید گفت که تخیل، به شکلی گریزناپذیر با دو مفهوم مهم دیگر وابسته است. زیرا تخیل نیروی اصلی و توانایی است که ما را قادر میسازد طبیعت را به عنوان سیستمی متشکل از نشانه ها، "بخوانیم" و درک کنیم.
طبیعت
از نظر پیروان رومانتیسم، طبیعت به معنای بسیاری چیزهاست. همانطور که در بالا اشاره شد، در آثار هنری، طبیعت، با ساختاری نشأت گرفته از تخیل الهی و با بیانی شاعرانه و پر رمز و راز، در نقش خودش ظاهر میشود. برای مثال، در سراسر شعر "ترانه خودم" (Song of Myself)، ویتمن (Whitman) (شاعر آمریکایی قرن نوزدهم) به ارایه و توصیف بخشهای پیش پا افتاده طبیعت پرداخته است. مورچه ها، سنگریزه ها و گیاهان جنگلی، همه به عنوان نشانه هایی الهی عنوان شده اند، همچنین او چمنها را به نوعی خط هیروگلیف طبیعی تشبیه کرده است.
در حالی که دیدگاههای خاص نسبت به طبیعت، به عنوان منبع موضوعی و تصویری به کار برده میشد، طبیعت به عنوان پناهگاهی در مقابل ساختارهای مصنوعی جهان متمدن –از جمله زبانهای مصنوعی- شناخته میشد. دیدگاه غالب، طبیعت را به عنوان یک کلیت یکپارچه زیستی و بنیانی قبول دارد. طبیعت، چیزی بنیادی و زیستی عنوان شده است و با دیدگاه علمی یا عقلانی و به عنوان سیستمی با قوانین "مکانیکی" در نظر گرفته نمیشود. در عین حال، رومانتیک ها در آن واحد هم توجه بیشتری به توصیف دقیق پدیده های طبیعی نشان میدهند و هم به تسخیر لحظه های ظریف و نکات حسی آن میپردازند و این امر نه تنها در نقاشیهای این دوره، که در اشعار آن هم به وضوح دیده میشود. با همه اینها، دقت و صحت در مشاهدات، تنها به صرف دقت، انجام نمیشود، بلکه هنر رومانتیک، از مراقبه و غور در جهان اطراف حاصل میشود.